فعلا

فعلا که تا یک هفته از من خبری نخواهد بود. چون امتحانات پایان ترم از شنبه شروع میشه و بطور کاملا فشرده تا شنبه ی هفته ی بعد تموم میشه. واسه همین تو این مدت اگه من رو ندیدید بنارو بر یاس وبلاگی و .... اینها نذارید. بقیه اعضای وبلاگ هم که مانند شهاب سنگ ها هر یک ماه یکبار ظاهر می شوند ولی به قول یه بنده خدایی : بهترین خبر همین حضور تو.

پس تا یک هفته بعد....

فعلا

فردا و دیروز با هم دست به یکی کردند.

دیروز با خاطراتش مرا فریب داد

فردا با وعده هایش مرا خواب کرد .

وقتی چشم گشودم امروز گذشته بود ...

نظرات 8 + ارسال نظر
صادق جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:36

و ناگهان چه قدر زود دیر می شود

فرهاد.آیینه جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 ساعت 13:23 http://mirror.blogsky.com

توی امتحانات بیشتر از درس خوندن و درس یاد گرفتن چیزای دیگه یاد می گیرم... مثلا تازه یادم می افته که برم فوتبال... بشینم بازی کنم و خیلی کارهای دیگه...

الانسان حریص علی ما منع

حسین جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 ساعت 17:42 http://totanj

اوه . پایان ترم ... بازم احساس امتحانات

آره بابا . فکر کردیم تموم شد. نگو بدترش شروع شد

پیام شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 ساعت 00:28 http://insunset.blogfa.com

Fuel is pumping engines
Burning hard
Loose and clean
And on I burn
Turning my direction
Quench my thirst with gasoline
زمان می گذرد و ما نیز هم ...هیچ نمی ماند به جز ورقه های امتحانت...حتی رفاقت ها نیز می گذرد...اما ورقه امتحانت را نگه می دارند...پس سوار ماشینت شو و برو چرا که اگر بمانی نمی مانی...

کل شی فان.
خوبه به این رسیدی که همه چیز فانیه. فقط مونده که به این برسی که یه چیزی هست که فانی نیست.

یکی از بچه های پزشکی شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:33

روزی در آخر ساعت درس یک دانشجوی دوره دکترای نروژی ، سوالی مطرح کرد : استاد،شما که از جهان سوم می آیید،جهان سوم کجاست ؟؟ فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود. من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم.به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد. پروفسور محمود حسابی

محشر بود. می خوام باهات بیشتر آشنا شم.
یه جوری....

محمد مهدی شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:53

خوبیه مطلبهای تو اینه که دیگه نیاز به پایین رفتن برای فهمیدن اسم نویسنده نیست.

از روی تنوع رنگ و شکلک ها و سایز فونت های جور وا جور میشه فهمید که رسول نوشتتش!

آخه بابا مگه بقیه چقدر مطلب می دهند؟!

فرهاد.آیینه شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:46 http://mirror.blogsky.com

دلیل خاصی داره که جواب اس ام اس هام رو نمیدی؟؟؟
توی مطلب قبلیت یه داستان برات نوشته بودم... امیدوارم بخونیش...

محض اطلاعتون که هیچ کدوم از اس ام اس هات به من نرسیده!! شماره رو اشتباه گرفتی دادش!
در ضمن اون داستان رو خوندم و لذت بردم. دقیقا همون بود که من می خواستم بگم!

فرهاددلشدگان شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 ساعت 16:06

سلام امروز همون رو یاهایی توی سرمونه که قراره فردا به واقعیت بپیونده... ولی نه با خوابیدن امروز... بلکه با چسبیدن به امروز و نه چیز دیگه ای...

یه راه رسیدن به اهداف اینه که اونها رو به صورت یه رویا دربیاری/ هرچقدر بیشتر تو درست کردن این رویا موفق باشی و جزییات رو بیشتر واسه خودت تداعی کنی بیشتر احتمالش هست که بهش برسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد