این شعر هم هدیه تولدت:
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی...
مطمئن باش و برو
ضربهات کاری بود...
دل من سخت شکست...
و چه زشت
به من و سادگیام خندیدی...
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود...
و خیالم میگفت تا ابد مال تو بود...
تو برو !
برو تا راحتتر
تکههای دل خود را آرام
سر هم بند زنم...
دوست داری و دوستت دارد.
غرور داری و غرور دارد !
سلام کن ؛ سلام می کنــد ...
دیگر این دل آن دلی نیست که در آرزوی یک یار با وفا باشد ،
این دل از بی وفایی خود نیز بی وفا شده است....
دیگر این دل آن دلی نیست که در انتظار یک همزبان و همیار باشد ،
این دل از تنهایی خرد خرد شده است....
دیگر این دل آن دلی نیست که کسی را دوست داشته باشد ،
این دل از شکست و بی محبتی بی احساس شده است....
دیگر این دل آن دلی نیست که در تب و تاب یک لحظه عاشق شدن باشد
بی قرار باشد ، چشم انتظار باشد ، این دل از انتظار خسته شده است....
دیگر این دل آن دل سرخ و با احساس نیست ، این دل احساساتش همه سوخته شده است....
دیگر این دل آن دل پر غرور نیست ، این دل غرورش شکسته شده است....
دیگر این دل هیچ همدل و عشقی را نمی خواهد...
جالب بود!
از نظرت ممنون!
این شعرا رو از کجا میاری؟ شاعرش کیه؟ آیا میشه از این شعرات در جای دیگر هم استفاده نمود؟! مثلا یه جایی مثل یه وبلاگ؟! ;)
شما صاحب اختیاری!!! اصلا بیا خود من رو بردار ببر...
من چاکرتم راسل جونم! ولی بازم نگفتی شاعرش کیه ها ! کلک! بگو کیه!