-
تو بخوان نغمه نا خوانده من
شنبه 4 شهریورماه سال 1385 00:42
© هفته ای از نوع نو رو پشت سر گذاشتم. تجربه ای جدید. با دوز افزایش روابط عمومی بالا. دیگه برنامه مشخصی داشتن . صبح سر ساعت بلند شدن . شب سر ساعت خوابیدن. خودت باید از خواب بیدار بشی چون کسی بلندت نمی کنه. ولی لذت بخشه چون شب که میای خونه استرسی نداری نه مقشی نه کپ زدنی ، نه هیچی !! فقط تو فکر فردایی... ©© امروز داشتم...
-
رفاقت نامه۲
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 11:35
دو سال پیش همین موقع ها بود که یک نفر که هیچ کسی رو نداشت اومد و در خونه قلب من رو زد: --آهای توی این دنیای لعنتی هیچ کسی نیست که دل ما رو بخره؟!! رسول داغونم! -- چرا؟ -- تا حالا یه دوست خیلی خوب رو از دست دادی؟ اگه دادی می فهمی چی می گم اگه نه٫ نمی فهمی! ولی بدون خیلی سخته خیلی! --می گن عشق مثل سایه است اگه بری...
-
رفاقت نامه ۱
دوشنبه 30 مردادماه سال 1385 09:25
سلام راستش خواستم یه مطلب راجع به دوستی و رفاقت و این حرف ها بدم که یه جوری خاطرات من توی این دو سال گذشته بود ولی بهتر دیدم قبلش از دو تا مطلب این دوستمون( منصور) به عنوان مقدمه استفاده کنم. امیدوارم راضی باشند ولی قصد دارم در اولین فرصت دیدار رضایت ایشان رو جلب کنم. *** چند وقت پیش جایی بودم که در ارتباط با دو واژه...
-
گویند مرا چو زاد مادر ...
شنبه 21 مردادماه سال 1385 21:14
شنبه هفته پیش به لطف خدا دایی شدم خواهرم یه نی نی کوچولو واسموم آورد . قبل از تولدش فکر نمی کردم بتونم دوستش داشته باشم . یعنی احساس خاصی بهش نداشتم ولی بعد از تولد عاشقش شدم . طاقت یه لحظه دوری اش رو ندارم.یه مطلب راجع به مادر نوشتم که شاید بی ربط به دایی شدنم نباشه :: مادر ؛ مامان ؛ مامی ؛عزیز ؛ ننه ........یا هر...
-
شاید.....
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1385 16:39
چه زمانهایی رو دارم از دست می دم؟! تمام ساعت هام شده الافی!!بعضی موقع ها می مونم امروز چند شنبه است! آخه مگه میشه من هیچ کاری نداشته باشم که بکنم؟حوصله هیج کاری رو ندارم. انتخاب رشته که یه کار سرنوشت سازه واسم مهم نیست!!! مثل اینکه کوه کندم. بدنم ضعیف شده . آخه من که تمام انرژیم رو کنکور نذاشتم، پس چرا اینقدر خسته ام....
-
رفتی ٫ نموندی بی وفا
سهشنبه 17 مردادماه سال 1385 10:02
یه روز بهم گفت: << می خوام باهات دوست باشم؛ آخه می دونی ؟ من اینجا خیلی تنهام>> بهش لبخند زدم و گفتم: <<آره می دونم. فکر خوبییه. من هم خیلی تنهام>> یه روز دیگه بهم گفت: << می خوام تا ابد باهات بمونم؛ آخه می دونی من اینجا خیلی تنهام>>. بهش لبخند زدم و گفتم :<<آره می دونم. فکر...
-
دل بسته ام به یاری ...
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 10:09
اپیزود اول (درد و دل) : چند روزی است که بساط وبلاگ و وبلاگ داری به لطف دوستان مفتوح گردیده است. و هم قطاران ما آماده و قبراق در انتظار آینده . نوشتن بسیار سخت شده . خوانندگان وبلاگ بسار سطح آگاهی و شناخت بالایی دارند . نظرات بسیار فهیمانه ای مبذول می دارند که جای بسی شادمانه است. دیگر نمی شود سرسری و روزمره گفت. از...
-
سرم قربان آن دشمن که بویی از وفا دارد.....
شنبه 14 مردادماه سال 1385 19:54
آدمها مثل رودخانه هستند و حسادت فصلی از سال حسادت چهره ای زشت از رودخانه ی وحشی آدم هاست که با تندآب و سیل ، هر چه ساختند را ویران می کند و در آن خشم ٫ویرانگری اهریمنی است که در آن حس مبتذل بی معنا جایی نیست که بیاندیشی آیا گلی که در باغ دلی کاشته بودم نابود کردم؟ چند می ارزد؟غرور از کشتن شخصیت جوانه های محبت ، چرا؟...
-
هذا من فضل ربی
جمعه 13 مردادماه سال 1385 10:39
سلام [*] یک هفته پیش بود که اولین پست وبلاگ را دادیم . شاید علت این تاخیر مشغله های دیگه بچه های این وبلاگ است. البته از آقا رضا توقع بیشتری می رفت و تو این هفته ها که ما مشغول تفکر (!) هستیم چراغ این وبلاگ را روشن نگه داره. [**] این چند وقت ایده های مختلفی را برای ادامه مسیر شنیدم . فکر کردن درباره اونها لذت ببخش و...
-
باز کن طره گیسو ز که پروا داری
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 21:31
سلام * پس از یکسال دوری از محیط وبلاگ و وبلاگ داری به بهانه کنکور، برگشتیم تا دوباره شروع کنیم. چه شب زیبایی هم شروع کردیم . شب لیله الرغایب ! ان شاءالله که امشب ، شب ریزش گناهان ما باشه و امیدواریم که این وبلاگ مایه خیر قرار بگیره . ** باید قبول کرد همیشه شروع دوباره سخت تراز ادامه مسیره. آدمها همیشه این اینرسی را...
-
خداحافظی برای سلامی دوباره...
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1383 22:10
سلام! نمیدونیم چجوری شروع کنیم… تا حالا کلی گفتیم و نوشتیم و خوندیم و جواب دادیم. دیگه فکر میکردیم واسمون عادی شده که بنویسیم و بخونیم. یعنی حداقل عادت کردیم و نباید برامون سخت باشه. اما حالا که می خوایم شاید مهمترین مطلبمون روبنویسیم نه دستمون به کار میره، نه دلامون یاریمون میکنه. خیلی وقته که یکی از مهمترین سرگرمی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اسفندماه سال 1383 14:43
عظیمترین سرمایه روحى شیعه که پیوند دهنده آنان با اهل بیت پیامبر و عاملىبازدارنده از تباهى،بر انگیزاننده به فداکارى و جهاد و تصفیه کننده دل و جان است.درسایه همین عشق، یاد حسین و عاشورا زنده مانده و سوز آن،حمایت قلبى عاشق امامحسین(ع) را همواره به نفع حق و جبهه ایثار،نیرو بخشیده است.همین عشق،یاران او راروز عاشورا به...
-
برای کسی که دوستش دارم!!
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1383 17:02
این غزل حافظ منو کشته: مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شد رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد؟ مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون تر نخواهد شد خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش که ساز شرع ازین افسانه...
-
آشتی برای پیش گیری از...
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 20:29
به نام آنکه قلب را به عشق و دل را به مهر آکنده ساخت... یکی دو روزه که در یکی دو تا از این وبلاگ ها مشکلاتی پیش اومده که شاید باعث از بین رفتن صمیمیتی بشه که در طی این درست شده.( یعنی اگه بخواد همین جوری پیش بره حتما میشه!). 1- اولا به گفته پیر مغان نباید کدورت های شخصی رو تو این محیط وارد کرد. 2- غیر از اون رسول هم...
-
محرم آمد و...
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1383 17:05
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست خیلی ها از این فرصت استفاده می کنند و هر چیزی رو که می خوان به اسم مرثیه به خورد ملت میدن.خصوصا توی این ایام که بازار سخنرانی و سخنوری داغ و گوش شنوا هم مثلا زیاده… ولی خوب پای هر حرفی هم نباید نشست!خیلی ها بجای اینکه حرف از امام حسین و...
-
آخری خوش برای یک تراژدی
شنبه 24 بهمنماه سال 1383 17:27
چهارشنبه رفتیم شیراز . می خواستم از اتفاقات مسیر تهران – شیراز بگم. از تخت جمشید از حافظ و سعدی و خواجوی کرمانی بگم. از قا انی و از وصال شیرازی بگم. از بازار وکیل و ارگ کریم خانی و موزه نارنجستان بگم اما اتفاقی که موقع برگشتن افتاد مانع از اون شد . جمعه حدود ساعت دو بعداظهر برف شدیدی در شیراز شروع به باریدن کرد . به...
-
برف ؛ نعمت یا عذاب!
جمعه 23 بهمنماه سال 1383 15:18
سلام یه دو سه هفته ای هست که کل ایران عزیزمون در برف و سرما و یخبندان به سر می بره! تقریبا تمام نیمه شمالی ایران هوای سردی رو پشت سر گذاشته. ( نه ٬ نمی خوام گزارش سازمان هواشناسی بدم ) بهترین شکر نعمت مگه استفاده درست از نعمت نیست؟ یادمه دبستان که بودیم بهمون می گفتن که روز معلم یا روز مادر نمی خواد هدیه ای به آنها...
-
خدایا! شکر
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1383 17:10
^ ) باز هم تعطیلی مدارس و خوشحالی عموم فرزندان دلبد (همان گلهای باغ زندگی). این تعطیلی ها در کنار برف بازی و پیروزی ایران بر بحرین و احتمالا جشن پیروزی انقلاب می تواند زمستان ۸۳ را در ذهن ها جاودانه کند ! ^^ ) از شب شعر بگم :. نمی دونم چرا وقتی یه کار میخواد یه جایی پا بگیره نمی تونیم ازش حمایت کنیم . بگیم خوبه. کلی...
-
تا حالا تو یک روز اینقدر...نشده بودم!
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1383 22:30
نمیدونم احتمالا باید الآن بگم خیلی خوشحالم از این که شروع کردم به... فرض کنید این ها رو گفتم. قرار بود امشب برم جشنواره- فیلم یک تکه نان ، کمال تبریزی- طبق برنامه اینترنتی ساعت ۷:۳۰ قرار بود فیلم شروع بشه. با هزار دردسر، خودمون و ماشین رو هوا؛ ۲۰ دقیقه ای خودمون رو از خونه رسوندیم سینما. وقتی رفتیم تو دیدیم فیلم ساعت...
-
هر کسی از ظن خود شد یار من ...
شنبه 17 بهمنماه سال 1383 11:22
I ) یک بیایم یکم قدر شناس باشیم ... نه احساس میکنید هستید ! قدر شناس تر باشیم . II ) دیشب یه کابوسی دیدم . عجب کابوسی بود ٬ خدا به خیر کند ... III ) یه چند وقتی هست که یکی از دوستان در شرایط بحرانی قرار دارد !! داره با خودش کلنجار میره امیدوارم زودتر به یه نتایجی برسه. IV ) داشتم دیوان شمس رو ورق میزدم که چند بیت...
-
سکوت
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1383 23:43
وقتی گریه کردیم گفتن بچه ای!وقتی خندیدیم گفتن دیوونه ای!وقتی جدی بودیم گفتن مغروری!وقتی شوخی کردیم گفتن سنگین باش! وقتی حرف زدیم گفتن پر حرفی!وقتی ساکت شدیم گفتن عاشقی!حالا هم که عاشقیم گفتن گناه داره عشق من پذیرفتم شکست خویش را پند های عقل دوراندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است میروم شاید...
-
دلم میخواد به اصفهان برگردم ...
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 22:51
از اصفهان بگم : ( تو ذهنم اینها میان !) ¤ بازدید از مکان های تاریخی + ذوب آهن اصفهان + دانشگاه صنعتی اصفهان دیر خوابیدن + گفتگو دور آتش+ کله پاچه + بریانی + ( ... ) دفعه اولم نبود که به اصفهان می رافتم ولی این دفعه با تمام دفعه های دیگه تفاوت داشت . اردو های دوران دانش آموزی همینه ٬ تماما خاطره . ¤¤ تو این سفر یه سری...
-
اولین سلام من
شنبه 3 بهمنماه سال 1383 21:58
سلام این اولین باری است که من دارم تو بلاگ اسکای مطلب پابلیش می کنم. می خوام یه گزارش کامل از بلاگ بدم(البته با اجازه رییس): در روز جمعه ۲/۵/۸۳ اولین پست در بلاگ اسپات به نام رییس ثبت شد با این محتوی که: !! همیشه می خواستم یه جایی باشه حرفای دلمو بزنم. این جا شروع حرکته خیلی سخته بعد کارمون رو شروع کردیم... با اعضاء...
-
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود...
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 20:00
سهراب جون چی چی گفتی ... نور به قبرت بباره. امروز صبح سر صبحانه رادیو روشن بود، بعد از اخبار یه دفه صدای آهنگ من مست می عشق ام اومد .... نمی دونم ناخدآگاه رفتم تو فکر. یاد قبلنا افتادو یاد اردو هایی که با بچه ها می رفتیم و اون عقب اتوبوس من مست می عشق ام من مست می عشق ام رو می خوندیم. یکی تک خونی می کرد و بقیه گروه کر...
-
انتقال جهت پیشرفت!
شنبه 26 دیماه سال 1383 16:37
اومدیم بلاگ اسکای. نه اینکه بلاگر ضعیفه یا مشکل داره نه ! اینجوری نیست به نظر من که هنوز بهترین سیستم بلاگینگه . ولی سیستم کامنتیگش مشکل داره (فارسی نوشتن دو کلمه blog و comment مشکل ایجاد کرده!!) ببینیم تا چی پیش میاد. حسین