ناامیدی...

یه چند وقتیه دچار یه سری تناقضاتی شدم. یه ذره که از جمع هم سن و سال های خودم فاصله می گیرم می بینم همه گرگ صفت اند و می خوان آدم رو بخورند. همه کارشون رو با رشوه و دروغ راه می اندازند. اگه بخوای باهاشون زندگی کنی باید مثل خودشون باشی. نمی دونم میشه اسمش رو گذاشت زرنگی یا نه؟! یادمه بچه که بودیم بهمون می گفتن وقتی تقلب کردید فکر نکنید زرنگی کردید در واقع سر خودتون رو کلاه گذاشتید. حالا میای می بینی همه دارن همون کار رو می کنن. بنده خدا کورش می گفت من می خوام هنوز تو دنیای بچه گی زندگی کنم٫ من حالیم نمی شد چی می گه. زندگی شده یه مسابقه که فقط خودت مهمی و باید هر طور و به هر قیمتی که شده برنده بشی.

از اوضاع ادارات براتون نگم بهتره. گفتن پژوی تیپ۳ رو ۴۵ روز دیگه بهتون می دیم. بعد از۶۵ روز می گن این تیپ رو نداریم اگه می خوایید یه مقداری بذارید رو پولتون تیپ ۵بگیرید وگرنه که حالا حالا ها منتظر باشید و ما هم با پول شما کار کنیم. آخه فلان فلان شده تو که اینقدر راحت می زنی زیر قرارداد راضی می شی یه دونه از چک هات دیرتر پاس بشه. می گه این پول تو جیب من که نمیره شما داری خودتو با شرکت درگیر می کنی. این یعنی حس مسئولیت!!! دو نفر تو دو تا طبقه مختلف با هم مشکل دارن هی این تو رو میفرسته پیش اون ، اون یکی هم میفرستت پیش این یکی و میگه:اون آقا ترکه اصلا حالیش نیست. تو هم که ... رئیس هم یوخدی. موقع پول گرفتن همشون رئیس هستند ولی موقع جواب دادن همشون کارمندهای بدبخت بیچاره اند. طرف داره با دختر بغل دستی اش می لاسه و تو یه سوال می پرسی. جواب سر بالا می شنوی و می گی این که به سوال من ربطی نداره! یه چشم غره ای بهت می ره که بابا مگه کوری ؟ نمی بینی دارم می لاسم....

بلا نسبت پدران بعضی از دوستان ولی باید تو بعضی از این ادارات( از جمله ایران خودرو و شهرداری) تا ارتفاع یک متر بالاتر از سطح دریا رید توش. به معنی واقعیه کلمه.

بعد دوستان به ایرانی بودن خودشون افتخار می کنن و از اصفهان و یزد و ماسوله می گند. آخه تا کی؟! تا کی اینها وابسته گی ما به ایران رو حفظ میکنه. بعد که ملت می رن خارج میشه فرار مغزها. بمونن که میشه تلف کردن مغزها. باز یه جایی این مغز کارکنه بهتر از اینه که تو ایران بیکار بمونه. نمی دونم سی و سه پل و چهل ستون واسه مردم نون و آب و آرامش میشه؟! چقدر عرضه استفاده از ماسوله رو داریم؟ طرف میره از رشت صنایع دستی می خره میاره تو ماسوله دوبرابر قیمتش می فروشه. خب توریست خر که نیست می فهمه. بعد میره کشورش می گه ایرانیها همه دزدند. راست هم میگه.  چند سال پیش بود که دو تا خارجی دنبال یه آدرسی می گشتند و من دست و پا شکسته باهاشون حرف زدم و فهمیدم کجا می خوان برن. واسشون تاکسی گرفتم و تا سوار شدند راننده تاکسی یه هزاری بهشون نشون داد که یعنی اینقدر میشه. راه صد تومانی رو داشت هزار تومان می گرفت. پیادشون کردم و سوار یه تاکسی دیگه شون کردم و باهاش از همون اول اتمام حجت کردم که می شه اینقدر و ...

نمیدونم واقعا میشه امید داشت که ایران یه روزی بتونه برسه به....؟

وضع ایران تو سیاست خارجی چه جوریه؟ یکی میگه هیچ کشوری نمی تونه با ما دربیفته و پدر پدرسوخته ی همشون رو در میاریم. اون یکی می گه اینقدر بدبخت شدیم که باید به این کشور اون کشور التماس کنیم تا راهمون بدند.همش داریم به چین و روسیه و انگلیس امتیاز می دیم. نمیدونم واقعا با این تاریخی که بر ایران گذشته هنوز هستند کسانی که خیانت بکنند به ایران؟! پس کو امامی که می فرمود: امریکا { و امسال امریکا} هیچ غلطی نمی توانند بکنند؟!

 

 

 پست بعدی: به بهانه ربوده شدن یکی از اعضای اصلی وبلاگمان...

 

به گزارش خودم (که به عینه دیدم) یکی از اعضای بسیار فعال وبلاگ ما( با کلی علامت تعجب جلوش)  شروع به نوشتن در وبلاگ ول شدگان-- ببخشید دل شدگان—کرده اند . من هم به همین بهانه خواستم تا پستی شبیه (ما که توانایی نداریم دقیق مثل این دوستان محترم و بعضا محترمه مطلب بدیم ،واسه همین گفتم شبیه) در اینجا بنویسم تا این حسین آقا ترغیب به نوشتن در اینجا هم بشوند....

ولی خب راستش رو بخوایید الان دو دل هستم که این متن رو بذارم یا نه. چون خودمونیم گند کشیدم به این متن آقا فرهاد، رفته.اسم متنه سکینه گلی ه. حالا ببینم می شه یه بخش هایی اش رو حذف کرد یا نه!

فعلا

به قول این خانوم خوانندهه: نمی گم خطا نکردم، من که ادعا نکردم      همه گفتن بی وفایی٫ ولی اعتنا نکردم

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد مهدی چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 22:06

- برای پست قبلی ات امکان نظر گذاشتن نذاشته بودی که یه موقع کسی نپرسه کهچیو درست انتخاب کنی؟

- و باز هم این ایران عزیز ما...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:24

کورش با من بود>بچه ماندن به از این زندگی>

میلاد جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 16:20 http://mirror

آهای یواش تر! وایسا با هم بریم!
ببین راستیت اینکه ماسوله و یزد و اصفهان خیلی هم نون و آب میشه برا آدم ولی یه نموره عرضه می خواد!
منظور بدی ندارم : سن اگر طبیب بودی چخ خود دوا نمودی!
آقا این که غصه نداره که عضو بلاگتون رو دزدیدن!
حد اقل شما یه شمه ای از حضورشو دیدی!
این علیرضا که قرار بود در بلاگ ما بنویسه قبل از نوشتن اولین پست توسط ترنج دزدیده شد!

حسین شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:02 http://totanj.blogsky.com

قشنگ نوشتی یاد مطلب های انتقادی ترنج افتادم . با کلی فحش به در و دیوار!!
***
از الان موضع را مشحص کنم . فقط طنین دل .
من با طنین دل شروع کردم و ادامه میدم . دلشدگان لطف دارن

حالا وقت برای امتحان کردن زیاده!

علی شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 17:12 http://bioemm.com

بلاگ قشنگی داره نمی دوستم موفق باشی

۴کرتیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد