آدمها مثل رودخانه هستند
و حسادت فصلی از سال
حسادت چهره ای زشت از رودخانه ی وحشی آدم هاست
که با تندآب و سیل ، هر چه ساختند را ویران می کند
و در آن خشم ٫ویرانگری اهریمنی است
که در آن حس مبتذل بی معنا
جایی نیست که بیاندیشی
آیا گلی که در باغ دلی کاشته بودم نابود کردم؟
چند می ارزد؟غرور از کشتن شخصیت جوانه های محبت ، چرا؟
کاش حسادت می مرد
حسادت ماده شغالی است پیر ، آبستن نوزادی زیبارو و زشت اندیش
حسادت نفرت می زاید
حسادت حقارت می زاید
حسادت از لحظه های آبی ، ساعت های مبتذل بی شرفی می سازد
حسادت انسانیت را در ذهن و احساس را در قلب می کشد
آدم ها کاش چشم هایشان را باز کنند
آدم ها کاش از زور حسادت تب نکنند
تب کنند ، برای آنها که برایشان می میرند
تب کنند از داغ عشق ، از داغ محبت
آدمها کاش لبخند بزنند! که آسانتر هم هست از خشم
آدمها کاش چشمهایشان را هر روز چند لحظه کور کنند
تا با چشم دل ببینند
کم...اما ببینند
آدمها کاش به طراوت باغ همسایه رشک نورزند
به جای خشکاندن باغ همسایه ، باغ خود را آباد کنند
کاش برای خوب بودن قانونی جز بد کردن دیگران بنا کنند
کاش باور کنند ، بهترین ها ، در بدترین ها نهفته اند
......
رسول
یا حق
شرمنده. کاش یه مطلبی از خودت می نوشتی. چون ازین مطلبا تو مجله و روزنامه زیاده .
چشم. سعی می کنم نوشته هام متنوع باشه و یک موضوع خاص رو دنبال نکنم که شما خسته شی!
ای آقا ...
شما دیگه چرا؟ «آدمها کاش به طراوت باغ همسایه رشک نورزند»
به نظرت از من بعیده؟
بسیار موجب آرامش خاطر و مسرت این جانب است که دوستان را دوباره شاداب و زنده در این محیط مجازی می بینم
اگه می دونستیم نبودن ما موجب رنجش خاطر شما میشه خیلی زودتر شروع میکردیم
سلام
نیمه خالی لیوان : ...حسادت ماده شغالی است پیر آبستن نوزادی زیبارو وزشت اندیش
نیمه پر لیوان : ...زندگی آبستن نوزادانی زیبارو و زیبا اندیش است که هر روز زاده میشوند و میرسند به جایی که باید...
راستی قدم نورسیده مبارک.....
مطمئنی نیمه؟؟؟؟
از تبریکت هم ممنون
حسود یعنی من کم هستم
این جمله دکتر قمشه ای در یکی از سخنرانیهاشون بود که خیلی خوشم اومد
شاد باشی
جمله معروف و بسیار قشنگی بود.
رمز شاد بودن آن نیست که هر چه را دوست داری داشته باشی ٫بلکه این است که هرچه را داری دوست بداری.من که به این جمله عمل کردم و شادی رو پیدا کردم.مرسی
آرزو می کردم
دشت سرشار زسرسبزی رویاها را
من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سر سبز
چارفصلش همه آراستگی ست.
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست.
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلب ها زآهن و سنگ
قلب ها بی خبر از عاطفه اند....
در آن شهری که مردمانش عصا از کور می دزدند من خوش دل محبت جستجو می کردم....
همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد.....
ناخخذث ذشقشغث سثقغ شررشم ذشی دشدثرثسافه رشمه فخخم ئهنثساث یشسثف قش ذهخبفث.با حروف انگلیسی معادل بخوان.
بسختی خوندمش. مرسی