تا حالا تو یک روز اینقدر...نشده بودم!

نمیدونم احتمالا باید الآن بگم خیلی خوشحالم از این که شروع کردم به...
فرض کنید این ها رو گفتم.

قرار بود امشب برم جشنواره- فیلم یک تکه نان، کمال تبریزی- طبق برنامه اینترنتی ساعت ۷:۳۰ قرار بود فیلم شروع بشه. با هزار دردسر، خودمون و ماشین رو هوا؛ ۲۰ دقیقه ای خودمون رو از خونه رسوندیم سینما. وقتی رفتیم تو دیدیم فیلم ساعت ۸:۳۰ شروع میشه.از تو سینما هم که نمی شد اومد بیرون.خلاصه این شکم گشنه رو با هله هوله و چیپس و پفک سیر کردیم. یه هو چشمم افتاد به کارتهای نظر سنجی دیدم اشتباهی کارت فیلم سالن پایین رو گرفتم. رفتم کارتها رو عوض کردم. بالا که اومدم دیدم اسم فیلم رو نوشته" بیدار شو آرزو". رفتم پیش یکی از کارمند های سینما گفت که برنامه عوض شده و یک تکه نان رو هم قبلا پخش کردیم!!!

داشتم از...می سوختم.گفتیم مهم نیست. اما وقتی رفتیم تو سالن دیدیم که این فیلم واسه بم ساخته شده و خیلی هم... تازه مجبور هم شدیم بشینیم کنار سالن تو ردیف سوم از جلو.
ای بابا آخه این همه بد بیاری اون هم تو 1 ساعت؟!

از همه بدتر اینکه فیلم با یک سری جیغ و داد و آه و ناله شروع شد که بزرگتر ها گفتن واسه بچه هایی که همراهمون هستن خوب نیست. خلاصه همه پا شدیم اومدیم بیرون. الآن هم نیم ساعته که دست از پا درازتر برگشتم خونه...
محمد

نظرات 13 + ارسال نظر
یاس سفید* یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 23:55 http://yasesefid.blogsky.com

ز تحسینم، خدارا .. لب فرو بند!
نه شعر است این .. بسوزان دفترم را!
مرا شاعر چه می‌پنداری .. ای دوست
بسوزان این دل خوشباورم را...

مگر احساس گنجد در کلامی؟!
مگر الهام جوشد با سرودی؟!
مگر دریا نشیند در سبویی؟!
مگر پندار گیرد تار و پودی؟!

اگر احساس می‌گنجید .. در شعر،
بجز خاکستر از دفتر نمی‌ماند!
وگر الهام می‌جوشید .. با حرف؛
زبان، از ناتوانی در نمی‌ماند!

پیر صبا دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 18:11

به به ... عضو جدید...
حال شما؟! خووووبی؟!
موفق باشی!

[ بدون نام ] دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 21:46

خوب آخه تو این مملکت...کسی نباید رو چیزی حساب وا کنه!

حسین دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 22:14 http://totanj.blogsky.com

۱- امید وارم که در کارت موفق باشی .
۲- زندگی زیباست اگر زیبا بنگریم ...

پیرمغان دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 23:19 http://pire-harat

خوشحالم که اومدی!
قدم رنجه کردی بابا! وظیفه ما بود خدمت برسیم.
فقط تورو خدا شروع نکن گزارش روزانه نوشتن که تا حالا فقط یه نفر عرضه اش رو داشته.

یک بازدید کننده سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 07:42

بنده خدا اگه توی راه یه ماشین میزد بهت می مردی خوب بود؟ برو خدا رو شکر کن که ....

دکتر۲۶ سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:18

حسین حرف مهمی زد.همون رو تکرار می کنم.

یه‌ بازدید کننده سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:25

زندگی صحنه‌ یکتای هنرمندی ماست...
شانس‌ اوردی تو سینما‌ یه‌ چیزی بود بخوری وگرنه تا‌ حال زنده‌ هم نبودی که ما‌ اینها رو بخآیم بدونیم.
باید‌واسه نکیر و منکر تعریف میکردی.

منصور سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 16:04 http://toranj

شما هم اومدی درجرگه بلاگیست ها؟!
ولی ما رفتیم یک تکه نان رو دیدیم - سر وقت هم بود. کارگردان هم کنارمون بود. با ما نمی گردی همینه دیگه !!!

محمد امین چهارشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 13:32 http://toranj.blogsky.com

آقای پیر مغان از تو بعید بود.همه چیز که ۰و۱ نیست. محمد بنویس وخوش باش

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 14:44

میگم این چیزا طبیعیه.همیشه پیش میاد.نباید غصش و بخوری...

پیام جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 16:46 http://insunset.blogsky.com

چی بگم ....
فقط سری بما بزن

وحید دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 07:55

با حال بود بازم بنویس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد